تفکر سیستمی

تفکر سیستمی چیست؟ تفاوت آن با تفکر طراحی چیست؟

0601f170283361f238bc_1

اجازه بدهید برای معرفی ساده تفکر سیستمی به بازی پانتومیم اشاره ای داشته باشیم. نمی‌دانم با بازی پانتومیم آشنا هستید یا خیر. اگر آشنا باشید حتماً با وضعیت دشواری مواجه شده اید که تیم مقابل­تان به شما بگوید با روش پانتومیم یک عبارت چندکلمه‌ای را بازی کنید. در یک بازی پانتومیم که در یک مهمانی داشتیم، به من گفته شد که عبارت “ماهی دریای سیاه” را بازی کنم. تصور کنید چقدر کار دشواری داشتم.

ما معمولاً برای نمایش پانتومیم عبارات چندکلمه‌ای، به دو روش می‌توانیم عمل کنیم: یا کل عبارت را در نظر بگیریم و از معنای کل آن نقش یا شخصیت را معرفی کنیم و یا این‌که آن عبارت را به اجزایی تقسیم کنیم و با یک ترتیب خاص هر یک را جداگانه بازی کنیم. در صورت دوم هر کلمه معنای مستقل از هم و حتی مستقل از معنای کل عبارت دارند و بهتر است بگوییم بازی پانتومیم در این دو روش هیچ شباهتی به هم ندارند. همچنین اگر ترتیب کلمات در عبارت فوق را جابجا کنیم معنای کل عبارت تغییر خواهد کرد. اگر کلمه‌ای هم به آن اضافه کنیم و یا از آن کم کنیم بازهم معنا و مفهوم عبارت به‌کلی تغییر خواهد نمود. در این حالات عبارت‌هایی مانند ” ماهی سیاه دریا” یا “ماهی سیاه” یا “ماهی‌خوار دریای سیاه” نتیجه این تغییرات است که به‌کلی مفهوم و معنی عبارت اولی را دچار تغییر می‌کند.

 سیستم‌ها هم این‌گونه هستند. سیستم‌ها از تعدادی اجزاء تشکیل‌شده‌اند که هر یک کارکرد خود را دارند و به کمک ارتباطات بین اجزا و نحوه قرار گرفتن اجزا در کنار هم یک هدف و عملکرد جدیدی را رقم می‌زنند که متفاوت و اغلب باارزش بالاتری نسبت به عملکرد تک‌تک اجزا می‌باشند.

در تفکر سیستمی نکته مهمی که بر آن تأکید می‌شود این است که هیچ‌چیز مهم‌تر از دیگری نیست. چراکه با نبودن یک جزء کوچک یا یک بخش بزرگ و یا احیاناً اضافه شدن حتی یک جزء کوچک، سیستم دچار تغییر و تبدیل به یک سیستم دیگر می شود.

تصور کنید که برای تلویزیون منزل شما مشکلی پیش آمده و کار نمی‌کند و شما در دیدن سریال محبوب خود  با مشکل جدی مواجه شدیه اید. اگر از تعمیرکاری بخواهید و او فوراً بیاید و بررسی کند و بگوید خوشبختانه صفحه ال سی دی تلویزیون سالم است و فقط قطعه ای از منبع تغذیه آن سوخته است، آن گاه چه تأثیری در نتیجه کار شما دارد؟ به‌ هر حال تلویزیون شما کار نمی‌کند و شما ممکن است حتی مجبور شوید به جای دیدن تلویزیون به پارک محل بروید و یا اگر کار عقب مانده ای داشته باشید به آن ها برسید. 

اگر چیزی در سیستم شما وجود دارد که اهمیتی ندارد، یعنی بود و نبود آن در عملکرد سیستم تان بی‌تأثیر است، پس اصولاً آن چیز جزو تعریف سیستم شما قرار ندارد.

مرزهای یک سیستم توسط خود شما معین می‌شود و شما می‌توانید تعریف‌های متفاوتی از سیستم داشته باشید. مثلاً بگویید یک خودرو وسیله‌ای چهارچرخ است که به کمک یک موتور احتراق داخلی حرکت می‌کند. در این صورت اگر این وسیله شما کولر نداشته باشد و یا فاقد کمربند ایمنی و حتی صندلی راحت باشد به عملکرد مورد انتظار سیستم شما آسیبی نمی‌زند پس این اقلام جزو تعریف سیستم شما قرار ندارند. اما اگر این خودرو یک چرخ کم داشته باشد شما با آن به مشکل می‌خورید. امروزه خودرو معنای یک وسیله نقلیه امن و راحت و سریع برای مسافرت‌های زمینی در خیابان‌ها و جاده‌ها تعریف می‌شود. با این تعریف یک خودرو فاقد کمربند ایمنی و حتی ترمز ABS قابل‌قبول نیست. imagesCAPAR3FA

برای داشتن تفکر سیستمی باید به حضور و اهمیت دادن به همه عناصر و ارتباطات داخلی و نظم و ترتیب تعیین‌شده و نیز عوامل محیطی مؤثر توجه نمود و در تحلیل‌ها نقش همه آن‌ها را در نظر گرفت. امروزه تفکر سیستمی به‌عنوان یک رویکرد حل مسئله، ابزار مناسبی برای کمک به مدیران و دولت‌مردان به شمار می‌رود. بسیاری از مسائل دشوار و چندجانبه می‌توانند با تکیه‌بر تفکر سیستم حل شوند.

اما یکی از دشواری‌های تفکر سیستمی لزوم شناسایی همه جانبه عناصر و ارتباطات مؤثر در یک سیستم است. این کار غالباً در حل مسائل بسیار پیچیده جامعه تقریباً امری در حد محال می‌باشد. چراکه طبق تعریفی که از سیستم داشتیم اگر جزئی یا ارتباطی از یک سیستم کم شود و یا اشتباهاً جزئی به سیستم اضافه شود ما به یک سیستم دیگری خواهیم رسید که لزوماَ دیگر سیستم موردنظر ما نخواهد بود.

در ثانی چون یک سیستم با تعریف مرزهای آن شناخته می‌شود گاهی اوقات مرزهای سیستم کاملاً برای ما شناخته‌شده نیست تا مطمئن شویم همه عوامل را در داخل این تعریف قرار داده‌ایم یا خیر. ضمن این‌که هر کس برای خود بر اساس برداشت‌ها و موقعیت‌های خود سیستم را به سود خود و یا منطبق بر دیدگاه خود تعریف می‌کند و در اغلب موارد یک درک مشترک و همه‌کس پسند و یک توافق همه‌جانبه به این منظور اتفاق نمی‌افتد. به نظر می‌رسد تفکر سیستمی در سیستم‌های با پیچیدگی‌های کم تا کمی بالا می‌تواند کارساز باشد و برای سیستم‌های بسیار پیچیده کارایی بالای خود را از دست می‌دهد.

اینجا است که به اهمیت جایگاه تفکر طراحی دست پیدا می‌کنیم. معمولاً در تفکر سیستمی خیلی نیاز به خلاقیت نداریم. همین‌که بتوانیم اجزا و ارتباطات و عملکرد را به‌خوبی شناسایی کنیم و سپس بر روی آن‌ها یک مطالعه تجزیه‌ و تحلیلی و سپس ترکیبی داشته باشیم کفایت می‌کند و می‌توانیم به راه‌حل‌های خوبی دست پیدا کنیم. اما در تفکر طراحی ما هیچ تصویر مشخصی از سیستم و اجزای کامل آن نداریم و باید در حین حل مسئله ابعاد و اجزای سیستم را کشف کنیم و با استفاده از تکنیک­های خلاقانه و اتکا به ساخت نمونه به درون مسئله نفوذ کنیم و به راه‌حل‌های بهتر و بهتر در یک فرایند تکراری دست پیدا کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *